-
ایستگاه اول
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 01:54
چشمانش قرمز بود درست به رنگ خون چهره اش غریب مثل همه نه اماآشنا بود بی تفاوت و راسخ نفس نفس می زد اماعرق نکرده بود عزم بود جزم بود رزم بود گاهی چشمانش می خندید اما لبانش نه از بالا نگاه می کرد با لبخندی تمسخر آمیز برای جدالی که شاید نیازی نیست فتح صورت گرفت سلام حال شما خوبه؟ ایستگاه اول قهوه خانه شلوغ به نظر می رسید!
-
ای کاش ها
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 14:49
کاش یادمون نمی رفت به دلمون گوش کنیم کاش یادمون نمی رفت حواسمون به خودمون باشه کاشه یادمون نمی رفت چی گفتیم و چی شنفتیم کاش یادمون نمی رفت چی بودیم و چی شدیم کاش یادمون نمی رفت چی هستیم و چی نیستیم کاش یادمون نمی رفت کجای کاریم کاش یادمون نمی رفت ...
-
گاهی
شنبه 9 مردادماه سال 1389 23:01
گاهی از اینکه وجود داریم وحشت می کنم
-
بازارچه کتاب
جمعه 7 خردادماه سال 1389 19:08
از 7 خرداد هفتاد ونه تا 7 خرداد هشتاد و نه بد نیست یادی کنم از هفتم خردا هفتاد ونه! ساعت 6 عصر بود بازارچه کتاب بازارچه کتاب بازارچه کتاب عجب بازارچه کتابی بود بازارچه کتاب اون وقتا فکر می کردم ده ساله دیگه چقدر دیره اما چه نزدیک بود گویی در کمین نشسته بود ساعت 6 عصر بود شاید هم از 6 گذشته بود لبخند لبخند لبخند خسته...
-
وداع
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 03:18
به عنوان کودکی که سعی در متولد شدن دارد با جامعه شناسی وداع می گویم جامعه شناسی حالم رو بدمی کنه یه جورایی حالمو به هم می زنه منو یاد همه نداشته هام میندازه یاد اینکه هیچی نبودم هیچی نشدم هیچی نیستم یاد درس خوندن های بی نتیجه دست و پازدن های بیهوده من کودکم منو چه به علم و دانش و یقین منو چه به درس و کتاب و مطالعه از...
-
دیدن
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 02:41
از عجایب زندگی دیدن طلوعی مسحور کننده در قلب تپنده موتور آب زیبا ترین غروب را در میدان امام حسین دیدن و حالا دماوند با همه عظمت و شکوهش در ابتدای خیابان دماوند در میان همه سر و صدا ها شلوغی های نارنجی دود و جیغ و بوق بوی گند جوی آب گربه های کثیف کارگران منتظر موتوری های بی انصاف . . .
-
دیوووونه
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 02:05
هنوزم هست وقتایی که دیوووونه میشم
-
کودک
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 21:15
باران آشفته کودک به دنیا آمد! قبل از تولدش نیز کودک بود !! کودکانه زیست و بزرگ نشد !!! . . . کودک نیز خواهد مرد!!!!
-
۵ نفر
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 00:44
دیروز 5 به اصطلاح انسان به دست کسانی که انسانتر بودند دار فانی را وداع گفتن! امروز عزیزان چه کسانی رفتند؟ فردا نوبت کیست؟ دیگه تحت تاثیر قرار نمی گیریم، دیگه ککمون نمی گزه، به ماچه ؟ میخواستن نرن! میخواستن نکنن! کسی مجبورشون نکرده بود! پس چرا کسی یقه ما رو نمی گیره! حتما یه کاری کردن! من باید به فکر اجاره خونه و قسط...
-
بارون
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 01:52
هنوزم وقتی بارون میاد حس می کنم خدا منو دوست داره
-
آخر بودن
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 23:37
شاید اغراق امیز یا رمانتیک به نظر بیاد اما واقعا عشق برای زندگی کافی است گشنگی و تشنگی فراموش میشه خستگی یادت میره خواب رو در نمی یابی گذشته و حال و آینده یکی میشه خون تو رگات می جوشه و . . . . . آخر بودن
-
هستیم
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 23:24
همین که هستیم و وجود داریم خودش به تنهایی جالب و هیجان انگیزه
-
در یک کلام
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 12:21
خیانت در یک کلام یعنی دروغ خیانت کردن یعنی دروغ گفتن صادق نبودن و سکوت کردن نیز گاهی دروغ گفتن است و وقتی خود واقعی ات نیستی اول به خود خیانت کرده ای و بعد به دیگران به گمانم هر روز در حال خیانتم خیانت به خود و دیگران
-
نبودم
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 15:44
من احمق نبودم.
-
بازیگر بد
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 00:29
بازیگر بدی بودن در زندگی بهتر از تماشاگر خوب بودن است
-
غم انگیزه
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 22:49
میدونی اینکه بعد از مرگ ما چیزی در این دنیا کم و زیاد نمیشه خیلی غم انگیزه ...
-
یه طرفه
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 18:44
زندگی بدون عشق کشنده است اما عشق یک طرفه کشنده تره ...
-
بازم درس زندگی
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 00:13
همیشه فکر میکردم آدما اول موفق میشن بعدش راضی و خوشحال موفق های زیادی دیدم که ناراضی و غمگین هستن نتیجه اینکه : شادی و آرامش و رضایت از زندگی با موفقیت در کارها به دست نمی یاد برعکس قبل از هر چیز باید اروم باشی موفقیت واقعی بعد از ارامش و رضایت و شادی می یاد....
-
انجام نده
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 16:16
شاید نتونیم کارهایی که دوست داریم انجام بدیم اما می تونیم کارهایی که دوست نداریم انجام ندیم
-
افعال
جمعه 18 دیماه سال 1388 22:44
ناکارآمدترین افعال : پایداری؛ ایستادگی؛ مقاومت کردن تحمل کردن فکر کردن اصرار کردن تقلید کردن نصیحت کردن تظاهر کردن ترحم کردن مسخره کردن کارآمدترین افعال : تسلیم؛ رها؛ روان وجاری شدن مهربان بودن عاشق بودن منبسط بودن شاد بودن شل بودن
-
خشمگین
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 19:42
عزادار مردنت هستم و خشمگین از فرو ریختنت چه اندوهبار قهرمانی تمام می شود قهرمان داستانهای ... افسانه فهم و درک و راستگویی اسطوره اعتماد و معتمد جهان خشمگین از همه کوچکیت برای له شدن عاطفه ها میگریم ...
-
مشورت حضوری
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 14:04
از حضورت از وجودت از بودنت ناراحتم غافلگیر شده بود مثل موشی که تو تله افتاده تو خودت اومدی اگه خیلی عزیز بودی دعوت میشدی همیشه دوست داشت فروبریزه اما وقتی فرو ریخت وحشت کرد همیشه دوست داشت شکسته بشه اما وقتی شکسته شد ترسید همیشه دوست داشت نقد بشه اما وقتی انتقاد شد برنتابید توخودت اومدی چون خودت اومدی پس میهمان نیستی...
-
نامه ای به یک دوست
شنبه 23 آبانماه سال 1388 01:31
یکبار برایت آرزوکردم در جایی باشی که قرار بوده ... گفتی این آرزو برآورده شد اما نفرینی بود برای تو گفتی همیشه در جستجوی جایی بودی که قرار نبوده باشی جایی که منتظرت نیستند و اصلا نمیدانند که وجود داری جایی که بروی و نشناسند تو را و خود را تحمیل کنی و از آنجا دگرگون برگردی گفتی که قرار ما در بیقراری بود در رفتن به...
-
پاییز
جمعه 1 آبانماه سال 1388 01:35
پاییز ماه آشنای من پاییز را می شناسم به مهربانی و لطافت به رنگ های زیبا و نسیم خنک در پاییز جوانه می زنم و با زمستان سبز می شوم...
-
۳ اپیزود
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 02:03
اپیزود 1 باورش نمیشد نیست کیفشو زیر و رو کرد نبود جا گذاشته بود یادش اومد دفعه اخر دم تخت یه جورایی خجالت کشید ظهر به صدفی گفته بود عوض شده عصری هم موقع خداحافظی در جواب پیریایی که گفته بود: جا نذاشتی گفته بود : نه ... برداشتم قضیه این با قبلی فرق می کرد اونو قدرشو ندونسته بود اما این دفعه قصدش محافظت بود چرا جا...
-
شنا و زندگی
شنبه 20 تیرماه سال 1388 13:32
می گفت : اگه زور میزنی تو شنا کردن اگه سختته شنا اگه لذت نمی بری پس داری اشتباه شنا می کنی زندگی هم همین طوره ... ؟؟؟!!!
-
قیافه غلط انداز
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 01:26
با دوستی رفته بودیم میدان منیریه که شاید بتونیم یه عینک شنای مناسب پیدا کنیم کاری نداریم که همه وقتمون صرف صفحه دارت دیدن و تست کردن جنس های مختلف و مقایسه قیمت ها شد و چند جایی هم که عینک دیدیم به دلیل اینکه نتونستیم تشخیص بدیم خوبه یا بد نخریدیم البته خریدن دارت هم موکول شد به یه فرصت مناسب از اون فرصت های مناسبی که...
-
یکسالگی
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 00:55
دیروز یک ساله شدم اما این دفعه نمی تونم بگم چقد زود گذشت زیاد بود و طولانی و سخت و تلخ و بزرگ و زشت و غیر قابل باور و غیر قابل هضم و گریه دار و بغض آلود و رمانتیک و زخم زننده و درد آور و ....... ....... .......
-
عید تکراری
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 16:42
میدونی هر سال به هم میگیم : عید شما مبارک سال نو مبارک صدسال به این سالا نوروز مبارک ................ به نظر خیلی تکراری است اما مثل اینکه چاره ای نیست و همه با اندکی تفاوت همینا رو تکرار می کنن یکی از دوستان نوشته : آغاز سال نو هنگامه ی دگرگونی تن پوش زمین رهایی انسان از پلیدی و جلوه گری ایزد بانوی خاک بر شما خجسته...
-
آن روزها...
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 03:39
قبل از دوران آمادگی یا همان مهد کودک را زیاد به یاد نمی ارم از مهد کودک فقط حیاط و وسایل بازیش یادم هست از کلاس اول لحظه ای که سر صف اسممو صدا کردن و رفتم جایزه شاگرداولیمو گرفتم یادمه برا کلاس دوم محله و مدرسم عوض شده بود از معلم کلاس سومم اصلا خوشم نمی اومد ....یادمه خیلی فرق میذاشت با فرانک کاظمی خیلی خوب بود...