کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

بازارچه کتاب

از

 7 خرداد هفتاد ونه

تا

7 خرداد هشتاد و  نه

بد نیست یادی کنم از هفتم خردا هفتاد ونه!

ساعت 6 عصر بود

بازارچه کتاب

بازارچه کتاب

بازارچه کتاب

عجب بازارچه کتابی بود

بازارچه کتاب

اون وقتا فکر می کردم ده ساله دیگه چقدر دیره

اما چه نزدیک بود

گویی در کمین نشسته بود

ساعت 6 عصر بود

شاید هم از 6 گذشته بود

لبخند

لبخند

لبخند

خسته بودم

و شاکی از اینکه به خاطر یکی از این کنفرانس های مسخره درسی

دالاخانی رو از دست داده بودم

لبخند

لبخند

لبخند 

وداع

به عنوان کودکی که سعی در متولد شدن دارد 

با جامعه شناسی وداع می گویم 

جامعه شناسی حالم رو بدمی کنه 

یه جورایی حالمو به هم می زنه 

منو یاد همه نداشته هام میندازه  

یاد اینکه هیچی نبودم 

هیچی نشدم 

هیچی نیستم

یاد درس خوندن های بی نتیجه 

دست و پازدن های بیهوده 

من کودکم 

منو چه به علم و دانش و یقین 

منو چه به درس و کتاب و مطالعه 

از جامعه شناسی فقط ژستش برام مونده 

 فقط اسمش برام مونده  

اسمی برای پز دادن 

اسمی برای پر کردن همه خالی های وجودم 

جامعه شناسی فریاد می زند 

استفاده ابزاری کافی است 

برای التیام عقده هایت کار دگر کن 

از فردا 

چی خوندی؟ هیچی 

خداحافظ جامعه شناسی  

عشق دوران جوانیم بدرود 

بدرود 

بدرود 

بدرود 

بدرود 

چه سخت است با عشقی خداحافظی کردن 

چه دردناک است از عشقی سوء استفاده کردن 

اما 

عشق من 

جامعه شناسی من 

قول می دهم بیش از این نامت را لکه دار نکنم  

قول می دهم دیگر از تو نام نبرم  

اما از من نخواه فراموشت کنم 

اجازه بده گاهی در تنهایی به تو بیندیشم  

به تویی که از من نبودی 

برای من نبودی 

اجازه بده گاهی برای نبودنت بگریم  

جامعه شناسی 

اولین عشقم  

عشقی ما قبل همه عشق هایم 

همیشه به یادت هستم 

 دوستت دارم   

و برایت احترام زیادی قائلم 

اما از من نخواه که با تو بمانم  

از من نخواه که ایستادگی کنم 

مرا تاب مقاومت نیست  

همه اشتباهات  

سستی ها 

تنبلی ها 

همه و همه را بپذیر و نادیده بگیر 

پایدار باشی و پیش رونده در این آشفته بازار ! 

 

دیدن

از عجایب زندگی 

                       دیدن طلوعی مسحور کننده در قلب تپنده موتور آب

                        زیبا ترین غروب را در میدان امام حسین دیدن 

                        و حالا 

                        دماوند با همه عظمت و شکوهش در ابتدای خیابان دماوند   

 

در میان همه سر و صدا ها    

شلوغی های نارنجی 

دود و جیغ و بوق

بوی گند جوی آب 

گربه های کثیف 

کارگران منتظر 

موتوری های بی انصاف