کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

دیوووونه

 

هنوزم هست وقتایی که دیوووونه میشم

کودک

باران آشفته کودک به دنیا آمد! 

قبل از تولدش نیز کودک بود !!

کودکانه زیست و بزرگ نشد !!! 

.

کودک نیز خواهد مرد!!!!

۵ نفر

دیروز 5 به اصطلاح انسان به دست کسانی که انسانتر بودند  

دار فانی را وداع گفتن! 

 امروز عزیزان چه کسانی رفتند؟  

فردا نوبت کیست؟  

دیگه تحت تاثیر قرار نمی گیریم، 

 دیگه ککمون نمی گزه،  

به ماچه ؟  

میخواستن نرن!  

میخواستن نکنن!  

کسی مجبورشون نکرده بود!  

پس چرا کسی یقه ما رو نمی گیره!  

حتما یه کاری کردن!  

من باید به فکر اجاره خونه و قسط های آخر برج باشم، 

 جهیزیه دختره  

خرج دانشگاه آزاد این یکی  

مدرسه غیر انتفاعی اون یکی

 تازه هیچیم مارک دار نیست 

 نه ساعتم  

نه شلوارم  

نه کفشم  

نه عینکم  

نه ...  

به خدا آبرو ریزی جلو بر و بچه ها  

پامو از تو این خراب شده بیرون نذاشتم 

 حتی دوبی هم نرفتم  

نه مهم نیست  

5 تا ادم از رو زمین کم بشه به هیچ جای دنیا بر نمی خوره  

یه هواپیما به اون بزرگی تو اسمون آبی گفت بمب 

 اون همه ادم رفتن رو هوا هیچی نشد  

حالا برا 5 تا زیاد خودتو ناراحت نکن  

به خدا سخت می گیری  

یه جنگ ساده میشه اینهمه ادم کشته میشن  

اینقد زیاد که وقت نمی کنن یکی یکی خاک کنن  

همه رو با هم چال میکنن  

حالا تو برا 5 نفر عزا گرفتی  

تو این دنیایی که عشق برای زندگی کردن کافی است  

هر کسی به یه دلیلی می میره  

از گشنگی و تشنگی و سرما و گرما بگیر  

تا تیر و تفنگ و باتوم  

آدمیزاده دیگه 

 چیکار میشه کرد  

 

بارون

هنوزم وقتی بارون میاد 

حس می کنم 

خدا منو دوست داره

آخر بودن

شاید اغراق امیز  یا رمانتیک به نظر بیاد 

اما  

واقعا عشق برای زندگی کافی است 

گشنگی و تشنگی فراموش میشه 

خستگی یادت میره 

خواب رو در نمی یابی

گذشته و حال و آینده یکی میشه   

خون تو رگات می جوشه 

 

و 

آخر بودن

هستیم

همین که هستیم  

و 

وجود داریم 

خودش به تنهایی جالب و هیجان انگیزه