-
نمی دونم ۶
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 16:37
نمی دونم با این همه دوست داشتن چه کنم؟؟؟ دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
-
نمی دونم ۵
جمعه 10 خردادماه سال 1387 02:28
پس کی حالم از خودم به هم می خوره ؟ پس کی قراره به خودم بیام؟ پس کی قرار ه خودم رو بالا بیارم؟
-
رفتم
جمعه 10 خردادماه سال 1387 01:00
رفتم که از خودم بگریزم رفتم که جای خالیم را ببینی رفتم که نبودنم را حس کنی رفتم که شاید آرام بگیرم رفتم که رفته باشم.....
-
نمی دونم ۴
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 12:57
نمی دانم آب شدم یا آتش گرفتم
-
انتقاد
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 14:19
گفتم : نظرت چیه ؟ گفت :برا شروع بد نیست!!! گفتم :خوب بعدش گفت : رنگ زمینه سفیده و چشمو اذیت میکنه گفتم : خوب بعدش گفت:همه نوشته ها برا خودته گفتم : تقریبا. بعضی ها رو تو گیومه گذاشتم گفت :صراحتا میگم انتظار داشتم پر محتواتر بنویسی(حداقل با ما مشورتی میکردی) گفتم : خوب بعدش گفت : ناراحت نشو نظرمو گفتم گفتم : نه اصلا من...
-
قمار باز
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 00:55
« خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش بنماید هیچش الا هوس قمار دیگر» به یاد استاد بلخ
-
معتاد
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 00:51
ای سرا پایت همه سبز تو به بدکردن خود معتادی من به خوب بودن خود معتادم
-
تشنه
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 00:42
تشنه ام ترنم پاک طبیعت را میخواهم آی جیر جیرک ها کجایید ؟؟؟
-
جستجو
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 00:35
در جستجوی طلوعم آه ای غروب گمشده خورشید من کجاست
-
یار و یاور
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 15:03
به قول دوستمون(هادی شعر و ادب): یارم اگر نمی شوید یاورم باشید
-
انحراف بیان
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 14:41
این روزا به این نتیجه رسیدم که : هر بیانی انحراف از بیان است پس همان به که سکوت پیشه کنم
-
مهربان
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 12:40
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی
-
آدما میتو نن
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 11:58
آدمامیتونن: با هم دعوا کنن اما همدیگرو دوست داشته باشن با هم قهر کنن اما با هم حرف بزنن به همدیگه انتقاد کنن اما همدیگرو قبول داشته باشن اما انگار باورمون نمیشه که میشه
-
بدون شرح ۱
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 02:36
چه ساده و چه به سادگی باختم
-
نمی دونم ۴
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 02:24
احمق کیست؟ حماقت چیست؟ احمق بودن دلیل می خواهد آیا؟ حماقت را مقصودی لازم است آیا؟ با حماقت هیچ معقولی همراه نیست
-
کاش
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 03:26
من سردم است اینجا سرما بیداد می کند کاش پتویی داشتم اگرچه پاره و نازک کاش چراغی داشتم اگرچه کم سو و کم نور کاش کتابی داشتم اگرچه سفید و بی خط کاش خدایی داشتم اگرچه ظالم و بی هوش من سردم است کاش خورشید درخت آسمان کوهها و تو بودید من سردم است اینجا سرما بیداد می کند
-
نمی دونم ۳
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 02:52
خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا هستی؟ یا نیستی؟ اگه هستی پس چرا جواب نمی دی؟ اگه نیستی پس چرا میگن هستی!!!!!! یه چیزی بگو بالاخره ما نفهمیدیم هستی یا نیستی؟؟؟؟؟؟؟
-
بی عدالتی
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 22:42
نمی نویسم برا دیده شدن شنیده شدن حتی خوانده شدن می نویسم از برای دلم دلی که شکسته شد با بی عدالتی
-
نگاه کن
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 01:10
نگاه کن! این چشم ها مملو از پرسش است و تهی از هر گونه پاسخی! و در حیرت حسی قریب به غربت نشسته ! این چشم ها دیر زمانی است که به انتظار نشسته و علف در سیاهی اش سبز شده! " و فاصله تجربه بیهود ه ای است و کوهها در فاصله سردند ......... بوی پیراهنت اینجا و اکنون ........." نگاه کن! این چشم ها به تو می گوید: "...
-
نمیدونم ۲
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 17:13
قیافه بهت زده ام را نیازی به توضیح نیست چهر ه ام حکایت ندانم کاری های بسیار است چه مضحک و خنده دار شده ام گویی وقتی یک پیچ را به اشتباه رد میکنی همه مسیر به غلط می شود یعنی راه من کدام است؟ به کدامین سو می روم؟ به کدامین سو میکشد مرا این جهل بی پایان!!!!!
-
بدون شرح ۵
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 01:18
دوستی می گفت : آنکه به اشک خیانت می کند عشق را جز ملعبه ای بیش نمی داند
-
نمیدونم۱
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 15:09
نمی دونم زمانیکه پوچی سراسر وجودت را میگیره و تهوع از زندگی رهایت نمی کنه و هر لحظه این امکان وجود داره که زندگی رو با تمام امکاناتش بالا بیاری چه باید کرد تو میدونی؟؟؟؟؟؟؟ اگه میدونی به مقدساتت قسم به منم بگو
-
نوشتن
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 23:20
میدونی من فکر میکنم نوشتن برا شنیده شدنه!!!!! ما می نویسیم برای اینکه: فراموش کنیم یا همیشه یادمون باشه به هر حال اینکه شنیده بشیم مهمتر از اینه که خونده بشیم!!!!! نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟
-
همراه باران
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 01:48
باران می آید. صدای باران را می شنوم و خوشحالم. شمعی روشن کرده و در روشنایی سحر انگیزش قلم به دست می گیرم و شروع به نوشتن می کنم نوشتن برا ی فراموش کردن می نویسم تا فراموش کنم می نویسم تا خاطره ای را بایگانی سازم می نویسم تا از دست افکار و تخیلاتم رهایی یابم پس نوشتن از برای رهایی است نه چیز دیگر. وقتی باران می آید...
-
انتظار
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 12:42
و هنوز به انتظار نشسته ام! چه ابلهانه و چه زیاد به انتظار نشسته ام! و می خندم "به شوری که از ما ابلهی می سازد" به انتظار خبری از تو از برگشتنت به خیر و سلامتی! و چه حماقتم بسیار است! و هر چه حماقتم بیشتر شورم بیشتر! و انتظار تجربه بیهوده ای است و کوهها در انتظار سستند و خورشید در انتظار بی رنگ و آسمان در...
-
آگرین نامه ۱
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 10:59
بیا تا برایت بگویم خستگی من چقدر بزرگ است بیا تا برایت بگویم در من هیچ چیز زند ه ای نیست نه پرنده ای نه حتی ماهی در من نور نیست زندگی نیست عشق نیست سراسر مردگی سراسر تاریکی سراسر نومیدی چشمانم را می بندم و به درونم می روم هیچ نمی یابم هیچ نمی جویم جز یغضی فرو خفته در گلو و چشمانی که همیشه تر است شوقی نیست نه آوازی نه...
-
خیر مقدم
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 00:18
با عرض سلام و خیرمقدم به خودم که امشب به جمع دوستان وبلاگ نویس پیوستم. منتظر خوشامد گویی های شما دوستان مهربان هستم.