هر وقت که دیگه از این چیزها نگفتی. زیاد تنهایی مسموم شدی ! ;)
آره مسمومیت را با تمام وجودم حس میکنم و همین سم رو میخوام بالا بیارم راستی به وبت سر زدم و برات کامنت گذاشتم جواب اومد که امکان درج این نظر وجودنداره!!!!!
در ضمن بلاگ اسکای قاط زده! کامنت نمیگیره یعنی میگه امکان درج این نظر نمیباشد... سه تا w رو حذف کن بعد برو تو وبلاگ طرف حالا میتونی نظر بدی! مثلا به جای www.silentsong.blogsky.com از silentsong.blogsky.com استفاده کن...
سه-چهار دقیقه سکوت به احترام ورود اولین دلتنگی می دانم سهمی ار روز آمدنت نخواهم داشت دیشب جای آخرین نگاهت را ، در انتهای چشمانم به خاک سپردم که برای تقدیر اینچنین زخمی یک علامت سوال ، جواب تمام بودن ها بود
اشک رازی است عشق رای است و اشک آن شب لبخند عشقم بود ....
هوم ، نمیدونم . کسی وبلاگ منو نمی بینه که بخواد نظر بده. ولی مهم همون خوندنشه که خوندی.
راستی مسمومیت تنهایی با بالا آوردن خوب نمیشه. باید دارو مصرف کنی دختر! ;)
اول اینکه تو از کجا میدونی که کسی وبتو نمی بینه؟ دوم اینکه من همیشه بهت سر میزنم!!! سوم اینکه با روشنگریهات بیگانه و نا آشنا نیستم چهارم اینکه فقط تعجبم از اینکه فیلتر نمیشی پنجم اینکه دارو هم مصرف میکنم پسر!!!! ششم اینکه ممنون که سر میزنی هفتم اینکه بازم بیا
علیک سلام با هضم کردن موافقم ولی واقعه این قد عظیم بوده که تو گلوم گیر کرده هنوز نتونستم قورتش بدم تا بعدش هضمش کنم شاید گذر زمان آبی باشه و راه گلومو صاف کنه!!!!
انشالله که هرچه زودتر...
موفق باشی!
خدا از دهنت بشنوه!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو هم مثل من نمیدونی
اما من شنیدم
تهوعی باید تا تحولی شاید
هر وقت که دیگه از این چیزها نگفتی.
زیاد تنهایی مسموم شدی ! ;)
آره مسمومیت را با تمام وجودم حس میکنم
و
همین سم رو میخوام بالا بیارم
راستی به وبت سر زدم و
برات کامنت گذاشتم
جواب اومد که
امکان درج این نظر وجودنداره!!!!!
سلام... چقد خشن... :دی
ولی بیراه هم نمیگی! اینم میشه! خودش یه راهیه!
در ضمن بلاگ اسکای قاط زده! کامنت نمیگیره یعنی میگه امکان درج این نظر نمیباشد... سه تا w رو حذف کن بعد برو تو وبلاگ طرف حالا میتونی نظر بدی!
مثلا به جای www.silentsong.blogsky.com از silentsong.blogsky.com استفاده کن...
فعلا...
علیک سلام
از آشناییتون خوشحالم
ممنون که اومدی
بازم بیا
سه-چهار دقیقه سکوت به احترام ورود اولین دلتنگی
می دانم سهمی ار روز آمدنت نخواهم داشت
دیشب جای آخرین نگاهت را ،
در انتهای چشمانم به خاک سپردم
که برای تقدیر اینچنین زخمی
یک علامت سوال ، جواب تمام بودن ها بود
اشک رازی است
عشق رای است
و
اشک آن شب
لبخند عشقم بود
....
مرسی که اومدی
بازم بیا
هوم ، نمیدونم .
کسی وبلاگ منو نمی بینه که بخواد نظر بده.
ولی مهم همون خوندنشه که خوندی.
راستی مسمومیت تنهایی با بالا آوردن خوب نمیشه.
باید دارو مصرف کنی دختر! ;)
اول اینکه تو از کجا میدونی که کسی وبتو نمی بینه؟
دوم اینکه من همیشه بهت سر میزنم!!!
سوم اینکه با روشنگریهات بیگانه و نا آشنا نیستم
چهارم اینکه فقط تعجبم از اینکه فیلتر نمیشی
پنجم اینکه دارو هم مصرف میکنم پسر!!!!
ششم اینکه ممنون که سر میزنی
هفتم اینکه بازم بیا
سلام
شاید بهتر باشه خودت رو هضم کنی.
پیروز باشی.
علیک سلام
با هضم کردن موافقم
ولی واقعه این قد عظیم بوده
که تو گلوم گیر کرده
هنوز نتونستم قورتش بدم
تا بعدش هضمش کنم
شاید گذر زمان آبی باشه و
راه گلومو صاف کنه!!!!
مرسی که اومدی
بازم بیا
سلام
مر۳۰ از لطفت.
بلاگت سبزه
فکرکنم خودتم سبزی
امیدوارم...
ممنون از تو که اومدی
آره فکر کنم کم کم دارم جونه می زنم
می تونی خودتو تحمل کنی..مثه خیلی از ماها!!
نه دوست من
من اهل تحمل نیستم
یا بالا می یارم
یا هضم میکنم
و
تولدی دیگر
و
شروعی دوباره
سلام آگرین جان
این حرفا چه یه کم در مورد خودت فکر کن ببین چه توانایی هایی داریاز خودت خوشت میاد از خیلی ها هم سری
ولی.....
سرنوشت ننوشت
گر نوشت بد نوشت
اما باور کن
سرنوشت را نمی توان از سر نوشت
شاد باشی
علیک سلام محمد من
کم پیدایی؟
اتفاقا دارم دچار یه تحولاتی میشم
اگه چشم نخورم و گوش شیطون کر
از سفر که برگشتم
مثبت می نویسم
قربون شما دوستای خوب
اگرین عزیز ممنون که به دیدنم آمدی.
باز هم بیا.
بانی چوووووو
بانی گیانننننن
سلام
من آپم
شادباشی
قربونت
حتما می یام
شادتر تر تر باشی
ما همه داریم خودمون و اطرافیانمون رو تحمل می کنیم! به قول خودت تحولی باید!
من همیشه به روزم ! به منم سر بزن خوشحال می شم!
وبت قشنگه!
مشکل اینه که من اهله تحمل و این حرفا نیستم
زندگی و محتوییاتشو نباید تحمل کرد
باید دوست داشت
باید باهوشون حال کرد
منظورم همون عشقه!!!!!
عزیزم تهوعی باید اول!!!
حتما بهت سر میزنم
لطف و مهربونیت زیاد
عشق رو از دید من می خواستی بدونی
عشق یعنی اومدن دوباره اون حتی برای یه لحظه
حالا که نموندی بگو از من چی دیدی
چه ساده نشستی چه ساده پریدی
بغضمو وقت جدایی نگه داشتم به سختی
حتی واسه دل خوشیم هم دست تکون ندادی رفتی
پس بزار روی ماهتو دم آخر نگا کنم
سخته با خاطراتمون با دل خون وداع کنم
وقت رفتنت نبود خدا حافظ عشق من
دلت میشکنه یه روز می دونی قدر اشک من
سخته گفتنش ولی خداحافظ عشق من
چه کسی می خواهد
تو و او
ما نشوید
خانه اش ویران باد....
باز هم سلام گرمی سلامم آتش خاطره هاست پذیرا باش گر چه میان ما فاصله هاست...
با عرض سلام و خسته نباشید به مدیر وبلاگ مدارا...
چیزی جز از زیبایی و نوشته های وبلاگت ندارم بگم...
اگر هم خواستی مرا لینک کن من شما را لینک کردم...
با اجازه از مدیر وبلاگ خدانگهدار ...
علیک سلام
شما هم نخسته
لطف داری و محبت کردی که سر زدی و لینک دادی
چشم
الان یه سری به خونه شما می زنم
بازم ممنون