کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

دالان پر یا بز سینا

 

برای از دست دادن تو

سوگواری نمی کنم

به چله نمی نشینم

حتی سیا ه نمی پوشم 

من انتخابت کردم

و به دستت نیاوردم

انتخابت با من بود

اما به دست آوردنت نه 

طعم تلخ جدایی را مزه مزه می کنم

نه

آزارم نمی دهد 

انفصالی باید تا اتصالی شاید 

من عشقم را در سال بد یافتم

سال شک  

 با تو یگانه بودم

در کنارت یگانه بودم 

با تو یکتا شدم و 

بکارت گمشد ه ام پیدا شد

 

با تو لذت ناب لحظه ها عریان شد 

ناب ناب ناب 

تو تجسم کیفیتی

و تظاهر بی ریای اقیانوس 

و من اقیانوس را با عمقش شناختم

و من از عمق عمیق اقیانوس ترسیدم

از اعماق اقیانوسی

از قعر تاریک و ناشناخته اقیانوسی تنها

زیبایی و بزرگی آسمان پیداست

ولی عظمت و شکوه اقیانوس پنهان 

و تو

اقیانوس نهان من بودی 

من از نخواستن گفتم و

تو از دوست نداشتن

من از دیگر نخواستن گفتم و تو از دیگر دوست نداشتن 

ای کسی که دیگه دوستم نداری و

دیگه نمی خواهمت 

دوست داشتن تو برایم

عمیق بود و سرشار از کیفیت 

ناب بود اصیل بود  

اصالت داشت 

اما و صد اما که

قدرت نداشت 

موتورش ضعیف بود

و شایم نیم سوز 

و تو کم  آوردی و

نفس نفس زنان ترسیدی 

من لیاقت دوست داشتن تو را نداشتم

من شایستگی عشق تو را نداشتم 

منه کوچک

منه خود خواه

منه خود بین

منه عامی و عالم نما 

اما اگر موتورت سالم و قدرتمند بود

تو عاشق همه اینها میشدی

و کم نمی آوردی 

نمی خواهمت  

نه برای کم سو بودن موتور عشقت 

بلکه از برای آزادی 

رهایی  

و اینکه خلاص شوم از این همه آدم بودن

مثبت بودن

عمق  و کیفیت و ..... 

و فراموش نکن 

قرار نبود عاشقت شوم و یا عاشق بمانم 

آرزو کردیم و امید داشتیم که

تو عاشقم شوی و عاشق بمانی 

قرار نبود عشق بورزم  

انرژی دهم

تو را ببینم 

قرار بود عشق بورزی ، انرژی دهی ،مرا ببینی 

قرار نبود خود خواه نباشم

تنهات نذارم

تو را بفهمم 

قرار بود خودخواه نباشی ،تنهام نذاری ، مرا بفهمی 

قرار نبود بزرگ باشم

قدر ت بدانم

دستت بگیرم 

قرار بود بزرگ باشی، قدرم بدانی ،دستم بگیری 

اما تو 

آشفتگی هایم را ندیدی

بیماریم را نفهمیدی 

دستان خسته ام تحمل دستان عاشقت را نداشت 

پاهای ناتوانم طاقت هم قدمی نداشت 

دل شکسته ام تاب دلبری نداشت 

در حیرتم از این بسیار " دوست داشتن " 

از این کم رنگ

از این پیدا  

در حیرتم از این بسیار " هم درکی " 

از این جذاب

از این زیبا 

و تمام اینها تمام حس و بیانم نبود 

حسم عظیم تر و باشکوه تر

و بیانم قاصر تر و ناتوان تر از همیشه ...... 

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مهرنوش یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:49 ق.ظ http://tameshki.blogsky.com

سام !

چه زیبا ...

سلیقه ی خوبی داری !!

از بلاگت خوشم اومد

بارونیه ... دوسش دارم زیاد

با من دوست میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟

سام یعنی همون سلام خودمون
علیکسلام
مرسی
خوشحالم بالاخره یکی از خونه من خوشش اومد


بلههههههههههههههههههههههههه

علیرضا یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:49 ق.ظ

بابا love
حس
درک
عمق
خفن
.
.
.
;)

بابا دوست خوب من
با معرفت
بامرام
.
.
.

محمد یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:23 ب.ظ http://bestlove2007.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
به هر حال منم خودمو رسوندم...
شعرت قشنگ بود
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ بود
من هم عشقم رو در سال بد یافتم
ولی در سال خوبی از دست دادمش(اینم یه جورسه دیگه)

شاد باشی
قربونت
محمد

سپاس
به موقع رسیدی
و خوب شد که اومدی....!

سالم باشی دوست خوبم!

پریا چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://360.yahoo.com/paria1373

سلام آگرین عزیز مطالبت رو خوندم و خیلی لذت بردم .
خیلی قشنگ و روون می نویسی دوست دارم .
از اینکه به من سر زدی و برای من کامنت گذاشتی ازت ممنونم . شادم کردی .
امیدوارم که بیشتر با هم آشنا بشیم .
شاد زی

علیک سلام
لطف داری
مرسی که اومدی
بازم بیا
خوشحال میشم

پریا چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:30 ق.ظ http://360.yahoo.com/paria1373

راستی آگرین عزیز می خوام بدونم که چرا عنوان پستت رو گذاشتی دالان پر یا بز سینا
من از این دو تا قله خاطرات خیلی خیلی خوب و به یاد ماندنی دارم تو هم اونجاها رو صعود کردی ؟ کی و با چه گروهی رفتی ؟

پریای عزیز
اگه اون طرفارفتی پس باید بدونی که
آگرین
یه اسم کردیه
بابا من یه پا کردم مثلا...
خوشحالم که خاطره خوب از اون منطقه داری...
به امید دیدارت در دالان پر....

امیر چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:44 ب.ظ http://to-fall-in-love.blogfa.com


پس پشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را
به لبان برآماسیده
گل سرخی پرتاب می کند ؟
ور نه این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار آفتاب نیست
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظربازیا که تو آغاز می کنی

.....
به اندیشیدن خطر مکن
.....
روزگار غریبی است نازنین
......!!!!!!

زهرا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ق.ظ http://setarehayezamini.blogsky.com

و اینکه خلاص شوم از این همه آدم بودن...
خیلی خوب نوشتی.
موفق باشی

قربونت
کاش بازم بیایی...

ایلیا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ

درود
ازاین که به وبلاگم سر زدی و کامنت گذاشتی ممنون

درود
خواهش میشه!

روشن سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

با سلام.
اسم ترکی و اصلی این کوه بوز سینه می باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد