و هنوز به انتظار نشسته ام! چه ابلهانه و چه زیاد به انتظار نشسته ام! و می خندم "به شوری که از ما ابلهی می سازد" به انتظار خبری از تو از برگشتنت به خیر و سلامتی! و چه حماقتم بسیار است! و هر چه حماقتم بیشتر شورم بیشتر! و انتظار تجربه بیهوده ای است و کوهها در انتظار سستند و خورشید در انتظار بی رنگ و آسمان در انتظار خالی تر از همیشه! شاید که کودکانه به انتظار نشسته ام! آسمان امشب دگرگون است و آسمان دل من هم! رهایت کردم و آزاد شدم! بودنم را مزه مزه می کنم گاهی شیرین گاهی تلخ گاهی شور گاهی تند ولی این طعم دیگری است انتظارم را می چشم ، می جوم و قورت می دهم طعم گس انتظار آشنا و بد مزه نه هیچ وقت به مذاقم خوش نیامد امید که هیچ گاه به انتظار ننشینی حتی انتظاری شیرین نیز ،ته مزه ای تلخ دارد! "....ای گفت و گوی دلم با تو تو روح روییدنی،سحر سبز جوانه. اما تو بی شک عجیبی مریم تر از مریم و عیسی تر از عیسی! ای نازنین تر مخاطب ای آبی روشن،ای آب امشب دلم آرزوی تو دارد. نجوا کنان و خوش با خدای خویش می نالد و گفت و گوی تو دارد" "پر کن پیاله را ! "پر کن پیاله را! کاین آب آتشین، دیری است ره به حال خرابم نمی برد! من با سمند سر کش و جادویی شراب، تا بیکران عالم پندار رفته ام............." "...صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید..." ای همیشه سبز ریشه هایت استوارو سبزیت سبز تر |